کتاب تفکر نوشته حائری شیرازی
آیت الله محمدصادق حائری شیرازی متولد ۱۲ بهمن ۱۳۱۵ در شیراز و درگذشته ۲۹ آذر ۱۳۹۶ در قم روحانی شیعه، عضو سابق مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه سابق شیراز بود. ایشان سخنرانیهای مشهوری دارند و این کتاب مجموعهای از سخنان ایشان است.
کتاب تفکر نوشته محیالدین حائری شیرازی است. این کتاب مجموعه صحبتهای این عالم بزرگوار در وصف تفکر و ویژگیهای آن است.
خلاصه کتاب تفکر نوشته حائری شیرازی
استعمار کهنه، استعمار نظامی است. استعمار نو چه استعماری است؟ استعمار یعنی تعطیلی فکر. نه به آن معنا که اجازه ندهد شما فکر کنید، بلکه به آن معنا که فرصت ندهد شما فکر کنید. آن هم نه به آن صورت که اگر فکر کنید شما را بزند، نه، بلکه اجازه ندهد نیاز ها، شمارا به فکر وادارد. می خواهد به مجرد اینکه نیازی پیدا کنید، از شما رفع نیاز کند. این یعنی تعطیلی فکر…
استعمار به همین روش جلوی تفکر را می گیرد. استعمار می خواهد اصلا تو نیازی به فکر نداشته باشی.
بخشی از کتاب تفکر نوشته حائری شیرازی
عبادتی مطلوب است که شالودهاش تفکر باشد و تفکری ارزشمند و مطلوب است که نتیجهاش خضوع و عبادت در مقابل نیروی هستیبخش باشد.
کسی که حرکتش با بصیرت باشد، انسانی متحرک است؛ ولی اگر موانع فکری برای ما حل نشود، درواقع بیحرکت و متوقف هستیم؛ یعنی اگرچه انسان در حال مطالعه و تلاش و کوشش باشد، چون یک مشکل اساسی برای او حل نشده است، تلاش او حرکت نیست.
اگر بخواهیم حرکات ما صحیح و با بصیرت باشد، انتقاد از خود و درک موضع خویش، از شرایطِ آن است. نباید شیفتهٔ مسائل خویش باشیم و بر سؤالات وجدان ایراد وارد کنیم.
حرّ بهخاطر اینکه دربرابر واقعیت، انسانی باانصاف است، وقتی سخن امامحسین (ع) را میشنود، میگوید اگر کسی غیر از شما بود (یعنی مادرش کسی جز فاطمه (ع) بود)، نام مادرش را میبردم. این واقعبینی است و اولین مرحلهٔ نجات حرّ است.
عبادت هفتاد سال، یعنی عمل بدون فکر و این جمله برای فهم بیشتر مردم است، وگرنه اصلاً صحیح نیست که اصل را با فرع قیاس کنیم. هفتاد سال یعنی مدتی زیاد که عمر معمولی است و ساعت، حداقل واحد زمان است. اگر تعبد بر مبنای تعقل باشد، تعقل است.
ممکن است کسی سؤال کند شما میگویید اجنه نتوانستند هواپیما بسازند، خب شاید نیازی ندارند. قدرتی که اجنه در حملونقل و رفتوآمد دارند، دلیلِ این است که جن بهتر از انسان است و انسان چون قدرت ندارد، میرود و تحصیل قدرت میکند. اجنه چون قدرت دارد، برای تحصیل قدرت نمیرود.
در پاسخ باید گفت: ندیدید آفریقاییها همه چیز را از درختان داشتند، اما وحشی ماندند ولی اروپاییها هیچ چیز نداشتند، در نتیجه اینطوری شدند؟ انگلیسیها از همه طرف به دریا محدود بودند و سیادت دریایی پیدا کردند. او خیال میکند چون این نیازمند است نمیتواند، آن میگوید به دلیلی که نیازمند است توانا میشود. میگوید ازلحاظ توانایی نیاز است و من نیازمندش میکنم که مجبور باشد کار کند، تو بینیاز و تنبل میشوی. دقیقاً بهدلیل اینکه او نیاز به هواپیما نداشت نساخت. او حتی از فضاپیما هم جلو میزند؛ از این جهت آنها فکر میکردند که (یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ).
ملائکه هم طور دیگری اعتراض کردند. شیطان گفت: من بهترم. اما ملائکه این را نگفتند و گفتند: اینها خونریزی و فساد میکنند و ما نمیکنیم. گفت: بله شما نمیکنید؛ چون تعلق ندارید. انسان را من، متعلق میآفرینم و بهخاطر تعلقش گناه میکند؛ اما چون تعلقش را بهخاطر من رها میکند، به من تعلق پیدا میکند. وقتی عُلقههایش را قربانی میکند به من نزدیک میشود. تو عُلقه نداری که برای من قربانی کُنی:
(لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون)۹
ملائکه چیزی جز تسبیح خدا دوست نمیدارند؛ پس چه چیزی قربانی کنند؟ انسان چون همه چیز را دوست میدارد، میتواند همه نوع قربانی فیالله بکند و همه نوع تعلق هم میتواند پیدا کند و همه نوع گناه هم از او میتواند سر بزند.
استعمار هم به همین روش جلوی تفکر را می گیرد. استعمار میخواهد اصلاً تو «نیازی» به فکر نداشته باشی.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.