کتاب حاج قاسم 2
بریده کتاب حاج قاسم دو :
آمده بود دیدن حاجی.
دلش گرفته بود.
گفت و گفت و حاجی هم گوش داد.
اصل حرفش این بود:
کسی قدر شما را نمی داند، درحالی که شما این همه زحمت می کشید!
تمام جواب حاج قاسم همین بود:
شما چرا ناراحتی؟ من یک سربازم! نهایتش به من می گن برو یه جای دیگه نگهبانی بده، منم می گم چشم؛ این که ناراحتی نداره!
کسانی که برای منصب و قدرت و شهرت کار می کنند،
ذره ای که موقعیت خودشان را در خطر ببینند؛
تمام وجودشان را حراج می کنند تا جایگاه خودشان را حفظ کنند!
اما کسانی که برای خدا کار می کنند،
ذره ای از وظیفه و تکلیفشان کم نمی گذارند!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.